عشق همیشه جوری می آید که تو نمی فهمی .
و جوری می رودکه تمام دنیا می فهمند
بد دردی است
عاشقی …!
.
.
.
عشق، اگر عشق باشد…
ناممکن ترین ها را امکان می بخشد
تنها برکه ای ست که می توانی در آن غرق شوی و اما نفس بکشی!
.
.
.
تا تو هستی که دستانم را بگیری،
آرزو میکنم هر روز زمین بخورم!
کاش تابستانها هم برفی بود !
.
.
حافظ از چشمان قشنگ تو غزل ساخت
هرکس که تورا دید به چشمان تو دل باخت ،
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت ،
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
.
.
.
در رویاهایت جایی برایم باز کن ،
جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی !
.
.
.
یک آسمون قشنگ تقدیم به یک نگاه تو / این دل تنها و غریب فدای روی ماه تو
.
.
.
ای کـاش کـه من پـیـر شـوم در بـغـلت
بـا دسـت ِ تـو زنـجـیـر شـوم در بـغـلت
پـرواز، پـُر از حـس ِ رهـایی سـت ولی
ای کـاش زمـیـن گـیـر شـوم در بـغـلت
.
.
.
تو که نمی آیی ، تاج و تختی برای خودش به هم می زند دلتنگی !
.
.
.
دوستت می دارم ای عاشق ترین
تو که در قلبم چنین بنشسته ای
خوش نشین که جای خوبی آمدی
خوب می دانم که خیلی خسته ای
.
.
.
آشوب ، همان حسی است که وقتی خنده بر لب های تو نباشد دارم
.
.
.
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم
غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم
.
.
.
اعتبار دوست داشتن شما تمامی ندارد ، همراه اول و آخر
.
.
.
فلسفه ی تنهایی را هر چقدر هم که خوب ببافند ،
باز هم بی قواره بر تن آدم زار می زند
.
.
.
ترک دین و دل نمودم / ترک جان هم می کنم
هرچه گویی غیر عشقت / ترک آن هم می کنم
.
.
.
همیشه خودت باش ، دیگران به اندازه ی کافی هستند
.
.
.
خون که قرمزه رنگ عشقه اما اشک که بیرنگه درد عشقه . . .
.
.
.
با رفیقان مینشینی از غریبان یاد کن / این دل بشکسته را هم با پیامی شاد کن
.
.
.
یادمان باشد در این گرانی ،
احساسمان را خرج بی احساسی های کسی نکنیم ، که سرانجامش ورشکستگی است
.
.
.
خواستن سهم تو بود
و تو چه راحت از سهمت گذشتی و رفتی …
.
.
.
میتونم بپرسم چه عطری میزنی ؟ بوی خوشبختی میدهی انگار !
.
.
.
مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم ، نه از رفتن کسی دلگیر ، بی کسی هم عالمی دارد
.
.
.
روزگار ، نبودنت را برایم دیکته می کند و نمره ی من باز می شود :
صفر ، هیچ وقت نبودنت را یاد نمیگیرم !
.
.
.
خودم قبول دارم کهنه شده ام ،
آنقدر کهنه که می شود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت ، بنویس و برو
.
.
.
چه زخم هایی بردلم خورد؛
تا یــــاد گرفـــتم…
که هیــچ نـــــوازشی،
بـــــــــی درد نیست . . .
.
.
.
چه رسم تلخی است ! تو بی خبر از من و تمام من درگیر تو
.
.
.
شاید آرام تر میشدم
فقط و فقط
اگر میفهمیدی
شعر هایم به همین راحتی که میخوانی
نوشته نشده اند…
.
.
.
وقتی چشمانم را روی هم میگذارم ، خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ، از میان فرسنگها فاصله !
.
.
.
سهم “من” از “تو” عشق نیست ، ذوق نیست ، اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند
.
.
.
از ایــــن امد و رفت های تکـــــراری دلـــــم گرفته!
یا نیـــــــــــــــا…
یا نــــــــــــــرو…!
.
.
.
کاش انسان مثل شمع فقط یک شب زندگی می کرد ، اما کنار پروانه اش
.
.
.
همه دردم این بود
عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود . . . !
.
.
.
خوش به حالت حوا ، خودت بودی و آدمت ! وگرنه آدم تو هم به هوای دیگری می رفت
.
.
.
بسی گفتند: دل از عشق برگیـــر / که نیرنگ است و افسون است و جادو است
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم / که این زهر است امّا نوش دارو است
(فریدون مشیری)
نظرات شما عزیزان: